|
پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, :: 13:49 :: نويسنده : محمد
گمم نکن ...
چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, :: 1:43 :: نويسنده : محمد
ارزش دل قد یک مورچه است:
چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, :: 1:41 :: نويسنده : محمد
بعضی وقتا مجبوری تو فضای بغضت بخندی.
چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, :: 1:34 :: نويسنده : محمد
این روزها زیادی ساکت شده ام
چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, :: 1:33 :: نويسنده : محمد
ا عرض پوزش....
چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, :: 1:32 :: نويسنده : محمد
عشق کلید شهر قلب است به شرط آنکه قفل دلت هرز نباشد که با هر کلیدی باز شود
چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, :: 1:32 :: نويسنده : محمد
واسه گفتن دوستت دارم چرا تا فردا صبر میکنی؟!!!
چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, :: 1:26 :: نويسنده : محمد
شايد ميان اين همه"نامردي" بايد شيطان را بستايم كه "دروغ" نگفت؛ جهنم را به جان خريد اما"تظاهر" به دوست داشتن آدم نكرد ...
چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, :: 1:24 :: نويسنده : محمد
قلبم از صدای تو چه عاشقانه کوک شد ..::..
چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, :: 1:23 :: نويسنده : محمد
شيشه اي مي شكند...يك نفرمي پرسدكه چراشيشه شكست؟يك نفرمي گويدشايداين رفع بلاست...دل من سخت شكست هيچكس هيچ نگفت غصه ام رانشنيدازخودم مي پرسم ارزش قلب من ازشيشه ي يك پنجره هم كم تربود...
چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, :: 1:20 :: نويسنده : محمد
همیشه دود سیگار به سمتی میره که نمی خوای، دقیقا مثه مسیر زندگی ما...
چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, :: 1:17 :: نويسنده : محمد
از جدا شدن نوشتی ؛ رو تن زخمی هر برگ
چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, :: 1:14 :: نويسنده : محمد
شما که عشقت رو پیدا کردی....
چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, :: 1:12 :: نويسنده : محمد
و نگاه های تلخ یک شهر را تحمل میکنم ...
سه شنبه 27 تير 1391برچسب:, :: 1:57 :: نويسنده : محمد
دارد به انتها مي رسد بودنم در اين هستي كه تو نيستي . . .
سه شنبه 27 تير 1391برچسب:, :: 1:56 :: نويسنده : محمد
دوستیها بی رنگ........
سه شنبه 27 تير 1391برچسب:, :: 1:54 :: نويسنده : محمد
يه جايي بايد دست آدمارو بکشي نگهشون داري صورتشون رو محکم ميون دستات بگيري بگي:ببين... من دوست دارم...نرو ..
سه شنبه 27 تير 1391برچسب:, :: 1:52 :: نويسنده : محمد
درد اين است که روبه روي دريا بايستي و خاطره يک خيابان خفه ات کند
سه شنبه 27 تير 1391برچسب:, :: 1:47 :: نويسنده : محمد
من نشاني از تو ندارم اما نشاني ام رابراي تو مي نويسم: درعصرهاي انتظار،به حوالي بي کسي قدم بگذار! خيابان غربت را پيدا کن و وارد کوچه پس کوچه هاي تنهايي شو! کلبه ي غريبي ام را پيدا کن، کناربيدمجنون خزان زده و کنارمرداب ارزوهاي رنگي ام! درکلبه را باز کن وبه سراغ بغض خيس پنجره برو! حرير غمش را کنار بزن! مرا مي يابي
سه شنبه 27 تير 1391برچسب:, :: 1:42 :: نويسنده : محمد
مثل قالی نیمه تمام به دارم کشیده ای یا ببافم یا بشکافم
سه شنبه 27 تير 1391برچسب:, :: 1:41 :: نويسنده : محمد
شب قراریست که ستاره ها برای بوسیدن ماه می گذارند و چه زیباست شرم زمین که خودش را به خواب می زند.
سه شنبه 27 تير 1391برچسب:, :: 1:32 :: نويسنده : محمد
دختر: من خوشگلم؟
سه شنبه 27 تير 1391برچسب:, :: 1:30 :: نويسنده : محمد
گاهى تو...
سه شنبه 27 تير 1391برچسب:, :: 1:7 :: نويسنده : محمد
چیـزی نمیـخـوآهَم جـز . . .
سه شنبه 27 تير 1391برچسب:, :: 1:0 :: نويسنده : محمد
عزیزم دست به اون نزن، باهاش بازی نکن، اسباب بازی که نیس،
یک شنبه 25 تير 1391برچسب:, :: 14:52 :: نويسنده : محمد
زندگی یعنی ناخواسته به دنیا آمدن، مخفیانه گریستن، دیوانه وار عشق
یک شنبه 25 تير 1391برچسب:, :: 14:47 :: نويسنده : محمد
زیباترین غروب: غروب عاشقان
یک شنبه 25 تير 1391برچسب:, :: 14:46 :: نويسنده : محمد
بوسه بر عکست زنم ترسم که قابش بشکند / قاب عکس توست اما شیشه ی عمرمن است
یک شنبه 25 تير 1391برچسب:, :: 14:45 :: نويسنده : محمد
یه روزی گله کردم من از عالم مستی / تو هم به دل گرفتی دل ما رو شکستی
یک شنبه 25 تير 1391برچسب:, :: 14:43 :: نويسنده : محمد
نترس از شب مستی، بیا و عاشق باش / فروغ دیده مجنون، بهای صادق باش
یک شنبه 25 تير 1391برچسب:, :: 14:42 :: نويسنده : محمد
فدای ناز عشقت ناز دانه / که عشقت کنج دل زد آشیانه
جمعه 23 تير 1391برچسب:, :: 1:2 :: نويسنده : محمد
اي دوست دلت هميشه زندان من است آتشكده عشق تو از آن من است آن روز كه لحظه وداع من و توست آن شوم ترين لحظه پايان من است
جمعه 23 تير 1391برچسب:, :: 1:0 :: نويسنده : محمد
اگر بگریم گویند که عاشق است اگر بخندم گویند که دیوانه است پس می گریم و می خندم که بگویند یک عاشق دیوانه است
جمعه 23 تير 1391برچسب:, :: 1:57 :: نويسنده : محمد
شب داشتم توي خيابان هاي شهر عشق قدم مي زدم گذارم افتاد به قبرستان عشق خيلي تعجب کردم تا چشم کار مي کرد قبر بود . پيش خودم گفتم يعني اين قدر قلب شکسته وجود داره ؟؟ همين طور که مي رفتم متوجه يک دل شدم انگار تازه خاک شده بود . جلو رفتم و ديدم روي سنگ قبر چند تا برگ افتاده کنار قبر نشستم و براش دعا کردم وقتي برگ ها را کنار زدم ديدم .... اون دل همون کسي بود که باعث شده بود دل من خيلي وقت پيش ها بميره .
جمعه 23 تير 1391برچسب:, :: 1:34 :: نويسنده : محمد
انقدر از تنهایی نترس. تو تنهایی وارد این دنیا شدی
دو شنبه 19 تير 1391برچسب:, :: 23:28 :: نويسنده : محمد
نمینویسم، چون میدانم هیچ گاه نوشتههایم را نمیخوانی، حرف نمیزنم، چون میدانم هیچ گاه حرفهایم را نمیفهمی، نگاهت نمیکنم، چون تو اصلا نگاهم را نمیبینی، صدایت نمیزنم، زیرا اشکهای من برای تو بیفایده است، فقط میخندم، چون تو در هر صورت میگویی من دیوانهام
دو شنبه 19 تير 1391برچسب:, :: 23:26 :: نويسنده : محمد
سکوتم را به باران هدیه کردم تمام زندگی را گریه کردم.نبودی در فراق شانه هایت .به هر خاکی رسیدم گریه کردم
دو شنبه 19 تير 1391برچسب:, :: 23:18 :: نويسنده : محمد
یادته بهت گفتم که خشت دیوار دلتم، تو هم منو شکستی.ولی اشکالی نداره، حالا خاک زیر پاتم !
دو شنبه 19 تير 1391برچسب:, :: 23:11 :: نويسنده : محمد
مـهـربـانـی تـا کـــــــی ؟؟
دو شنبه 19 تير 1391برچسب:, :: 1:53 :: نويسنده : محمد
شعر جدید یاس در مورد امتحانات:
شنبه 17 تير 1391برچسب:, :: 2:52 :: نويسنده : محمد
شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم.خداحافظ ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادم.خداحافظ ، و این یعنی در اندوه تو می میرم.در این تنهایی مطلق ، که می بندد به زنجیرم.و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد.و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد.چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟خداحافظ ، تو ای همپای شب های غزل خوانی.خداحافظ ، به پایان آمد این دیدار پنهانی.خداحافظ ، بدون تو گمان کردی که می مانم.خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !!!
پنج شنبه 15 تير 1391برچسب:, :: 19:12 :: نويسنده : محمد
هروقت بغضت گرفت صدام کن..قول نمیدم خوبت کنم ولی قول میدم پابه پات گریه کنم
پنج شنبه 15 تير 1391برچسب:, :: 19:2 :: نويسنده : محمد
به "سگ" استخون بدی ..
پنج شنبه 15 تير 1391برچسب:, :: 16:28 :: نويسنده : محمد
گاهی دوست دارم بدون پک زدن
پنج شنبه 15 تير 1391برچسب:, :: 16:27 :: نويسنده : محمد
وقتـی یه زن ســیگار کشید
پنج شنبه 15 تير 1391برچسب:, :: 16:21 :: نويسنده : محمد
شبى غمگین شبى بارانى و سرد مرا در غربت فردا رها کرد دلم در حسرت دیدار او ماند مرا چشم انتظار کوچه ها کرد به من میگفت تنهایى غریب است ببین با غربتش با من چه ها کرد تمام هستى ام بود و ندانست که در قلبم چه آشوبى به پا کرد و او هرگز شکستم را نفهمید اگر چه تا ته دنیا صدا کرد.
پنج شنبه 15 تير 1391برچسب:, :: 16:3 :: نويسنده : محمد
زندگیم رو لب تیغه نمیشه با تــو بیام
|